در این مقاله با زندگینامه و شرححال جورج اورول، یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم آشنا میشوید. ...
"جورج اورول" (25 ژوان 1903-21 ژانویه 1950) خود را بهعنوان یکی از نویسندگان بسیار تأثیرگذار و تحریککننده فکر در قرن بیستم نشان داد، کتابهای نسبتاً اندک وی، انتقادهای شدید سیاسی و ادبی را ایجاد کرد. او یک سوسیالیست بود، اما با این حال در هیچ ایدئولوژی شسته و رفتهای جای نمیگرفت. زمانهایی وجود داشت که او به خاطر اشتیاق برای یادگیری دیدگاههای جناح مخالف، افراد جناح چپی را که اصولیتر بودند به خشم میآورد، او در درجه اول یک نویسنده سیاسی بود اما هدف او ترویج یک نقطه نظر خاص نبود، بلکه رسیدن به حقیقت، و افشای ریاکاری و بیعدالتی رایج در جامعه بود.
اورول زندگینامهی جالبی دارد. او که در یک خانواده فقیر انگلیسی طبقه متوسط و بلندپرواز بزرگشده بود، در مدرسه ایتون تحصیل کرد و ارزشهای خانوادگی طبقه متوسط را به ارث برد، اما در عین حال نسبت به جایگاه اجتماعی خود احساس نارضایتی میکرد. در پی یافتن شغلی بهتر او کاری را در مرکز مدنی برمه پیدا کرد، همینجا و در برمه بود که اورول شروع به ادعای استقلال نسبت به روش تربیتی ممتاز خود در دوران کودکی کرد. اورول به شکلی آشکارکننده بعدها گفت که چگونه شروع به حمایت از جمعیت محلی، و تنفر از ایدئولوژی امپراتوری که خود نماینده آن بود کرده بود. او در سال 1927 از سمت خود استعفا داد. اورول در مقالهی "شلیک به فیل" احساساتش در برمه را چنین بیان میکند:
"من به شکل تئوری و البته محرمانه، شروع به حمایت از مردم برمه و مخالفت با ظالمان که همان افراد بریتانیایی بودند کرده بودم. و در مورد شغلی که داشتم، باید بگویم نفرتی که از آن داشتم خیلی بیشتری از چیزی است که بتوانم آن را بیان کنم."
ذات جورج اورول اینطور بود که بخواهد شرایط را از دیدگاه دیگران ببیند. او با قبول خرد اجتماعی متداول مشکل داشت. در حقیقت، او آنقدر از تربیت قشر متوسطی خود تنفر پیداکرده بود که تصمیم گرفت مدتی را بهعنوان آدم خانه به دوش بگذراند.
او میخواست زندگی را از دید یکخانه به دوش تجربه کند. تجربیات او در کتابی به نام " آس و پاسهای پاریس و لندن " تبت شدهاند. دیگر نمیشد اورول را بهعنوان یک "سوسیالیست شامپاینی" معرفی کرد. زیرا او بازندگی با فقیرترین و محرومترین افراد جامعه، بصیرتی منحصر به فردی راجع به نظریات و سیاستهای قشر کارگر به دست آورده بود
در اواسط یک رکود بزرگ، اورول تجربه دیگری را در سفر به ویگان به دست آورد، ویگان شهری صنعتی در ایالت لانکشایر انگلستان بود با فقر و بیکاری گستردهای دست و پنجه نرم میکرد. اورول بهصراحت اعتراف کرد که چگونه در کودکی طوری تربیتشده بود که از قشر کارگر متنفر باشد. او همچنین بهروشنی میگوید که چطور این فکر که قشر کارگر بوی بدی میدهد او را درگیر خودکرده بود:
" من از دورادور از رنجی که آنها میکشیدند متأثر میشدم، اما هنوز از آنها متنفر بودم و هر زمان که نزدیک آنها میشدم با دیدهی تحقیر به آنها نگاه میکردم."
" جادهای به اسکلهی ویگان" دیدی نافذ از شرایط زندگی قشر کارگر ارائه میدهد. همچنین این کتاب، جواز زندگی اورول در میان مردمی است که او زمانی از دورادور از آنها تنفر داشت. جادهای به اسکلهی ویگان، به ناچار پیامی سیاسی را منتقل میکرد؛ ولی با توجه به شخصیت اورول، این پیام خیلی برای افراد جناح چپ خوشایند نبود، برای مثال، این کتاب چاپلوسی احزاب کمونیسم را نمیکرد، و این باوجود این حقیقت بود که این کتاب بیشتر توسط سازمان یک کمونیست (باشگاه کتاب چپ) تبلیغ میشد.
مبارزه در جنگ داخلی اسپانیا بود که باعث شد اورول واقعاً نسبت به تأثیر کمونیست احساس تنفر پیدا کند. در سال 1936 اورول تصمیم گرفت که بهصورت داوطلب برای جمهوری نوپای اسپانیا که در آن زمان در حال مبارزه با نیروهای فاشیست "فرانکو" بود، بجنگد، این جنگی بود که کشور را دوقطبی کرد. برای جناح چپ این جنگ سمبل انقلاب سوسیالیستی واقعی بر مبنای هدف "برابری و آزادی" بود. به این دلیل بود که بسیاری از افراد داوطلب از کشورهای مختلف جهان به اسپانیا آمدند تا برای جمهوری اسپانیا بجنگند. اورول در بارسلونا که قلب انقلاب سوسیالیستی بود مبارزه میکرد،
او به یک حزب هرجومرج طلب تروتسکسيم به نام P.O.U.M واگذارشده بود، بیشتر از دیگر احزاب جناح چپ، آنها به نظریهی انقلاب مارکسیستی واقعی اعتقاد داشتند. برای اعضای حزب P.O.U.M (پی او یو ام)، جنگ فقط برای مقابله با تهدید فاشیست نبود بلکه برای به ارمغان آوردن یک انقلاب سوسیالیستی برای قشر کارگر نیز بود. در کتاب " تجلیلی از کاتالونیا" اورول از تجربیاتش مینویسد: او به ناکارآمدی افراد اسپانیایی در جنگیدن اشاره میکند.
اشتیاق انقلابی برخی از اعضای گروه باعث برانگیخته شدن احساسات او میشد، ولی یکی از بارزترین ادراکات او، این بود که حزب کمونیستی تحت حمایت استالین، به جمهوری خیانت کرده است.
"کمونیستها نه در منتهاالیه جناح چپ، بلکه در منتهاالیه جناح راست ایستاده بودند، در حقیقت با توجه به تاکتیکهای احزاب کمونیست در نقاط دیگر، این قضیه جای تعجب نداشت. "
زمانی که حزب کمونیستی تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی، به فرقههای تروتسکسيتی همانند P.O.U.M حمله کرد، او سهواً مجبور به مبارزه در یک جنگ داخلی در میان جناح چپ شد، درنهایت اورول بعد از اینکه به گلویش شلیک شد، توانست بهسختی جان سالم به در برد، و توانست انگلستان بازگردد، اما به شکلی مستقیم آموخته بود که چطور انقلابها ممکن است مورد خیانت قرار بگیرند. این تفکرات بعدها باعث شکل گرفتن کتاب " مزرعه حیوانات" شد.
در حین جنگ اعلامشده بود که اورول برای خدمت کار ثابت مناسب نیست، اما او به شکلی فعالانه از تلاشهای جنگ حمایت میکرد.
2 رمان بزرگ اورول، "مزرعه حیوانات" و "1984" بودند. "مزرعه حیوانات" یک تمثیل ساده برای انقلابهایی است که به بیراهه میروند، و در اصل بر پایه انقلاب روسیه نوشتهشده است.
نظر کاربران
کاربر گرامی، لطفاً توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظرات شما درباره ی این مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که سوالی در رابطه با این مطلب دارید یا نیازمند مشاوره هستید، فقط از طریق تماس تلفنی با بخش مشاوره اقدام نمایید.