در این مقاله با چارلز دیکنز یکی از مشهورترین نویسندگان انگلستان آشنا می شوید. ...
چارلز، دوران کودکی بیثباتی را تجربه کرد؛ او در یک مدرسه خصوصی تحصیل میکرد، ولی به خاطر مشکلات مالی خانوادهاش، مجبور به ترک مدرسه شد.
در حقیقت، بدهیهای پدرش بهقدری بد بود که کل خانواده (به غیر از چارلز جوان) را به زندان بدهکاران در دادگاه مارشالسی فرستاد (این اتفاق، بعدها زمینهای برای یکی از رمانهایش به نام دوریت کوچولو شد). با اینکه چارلز از حبس شدن در زندان بدهکاران نجات پیدا کرده بود، ولی با این حال مجبور بود 10 ساعت در روز را در یک کارخانه واکس چکمه کار کند. کار سخت و خطرناک اثری دیرپای بر چارلز گذاشت که بعدها احساسی از بیعدالتی اجتماعی که در بریتانیای دوره ویکتوریا همهگیر بود را در نوشته هایش وارد کرد.
"من تا جایی که به خاطر دارم، هیچ راهنمایی، مشاوره، دلگرمی، تسلی، مساعدت، حمایت از هیچ نوع، از هیچ کسی نداشتم. و الآن امید دارم که به بهشت بروم!" - از دیوید کاپرفیلد.
چارلز با یادگیری تندنویسی موفق شد به عنوان خبرنگار پروندههای دادگاهی استخدام شود و از کار طاقت-فرسای کارخانه رهایی یابد.
در سال 1833 او روزنامهنگار پارلمانی برای مورنینگ کرونیکل شد. دیکنز جوان مجذوب مجلس پارلمانی شد، با این وجود، نمایندگان پارلمان اغلب در دید او پست و حقیر جلوه میکردند. مدت کوتاهی پس از این، او نوشتن اولین داستانهای سریالیاش را آغاز کرد که تحت اسم مستعار "بوز" منتشر میشد.
در سال 1836، او با کاترین هوگارت ازدواج کرد و در همان سال، اولین انتشار "آقای پیکویک" را به چشم دید. اینکه اولین کتاب او بود، فروش زیادی داشت و این امر او را به نویسنده ای تمام وقت مبدل کرد.
علاوه بر نوشتن رمانهای مشهور، چارلز دیکنز علاقه زیادی به مسائل اجتماعی روز نشان میداد. وی به اروپا و آمریکا سفر کرد و علیه بردهداری و بیعدالتیها سخنرانی میکرد. او همچنین روزنامه خود را با نام دیلی نیوز تأسیس کرد. متن زیر اولین سرمقاله اوست:
اصول اخلاقی مورد حمایت در دیلی نیوز، مبانی پیشرفت و توسعه در آموزش، آزادی دینی و مدنی، و برابری قانون خواهد بود. اصولی که افراد عمل کننده به آنها باور دارند که روح در حال پیشروی زمان به آنها نیاز دارد، شرایط کشور آن را طلب میکند، و عدالت، منطق، و تجربه، به شکلی مشروع آن را تأیید میکنند.
چارلز دیکنز یکی از مشهورترین نویسندگان انگلیسی است. به ویژه رمانهایش که با عجیبترین و متفاوتترین شخصیتها پر شدهاند تأثیری عمیق بر جای میگذارند. او از طریق خاطرات روشن خود از افراد مختلفی که ملاقات کرده بود به این موفقیت دست یافت هرچند با سبک طنز واضحش زمینههایی از خیالپردازی و اغراق به آن افزود.
زمینه های مختلفی در تمام نوشته های دیکنز وجود دارد، که اغلب رگه هایی از خود زندگینامه را نشان میدهند. دیکنز داستانهای فقیر به ثروتمند، مانند الیور توئیست و دیوید کاپرفیلد را دوست داشت. او بارها بدترین بیاعتدالیهای جامعه دوره ویکتوریا را برجسته ساخته و داستانی احساسی برای یک جامعه اخلاقیتر و دلسوزتر فراهم آورد.
دیکنز به دلیل حمله هایش به بی عدالتی های اجتماعی، در زمان خود به عنوان یک فرد "تندرو" در نظر گرفته میشد. اگر چه در مقاله ای که بعدها جورج اورول سوسیالیست نوشت، اورول سبک یکنواخت کارهای دیکنز را مورد انتقاد قرار داد:
دیکنز، در اولیور توییست، دوران سخت، خانه متروک، و دوریت کوچولو، با شدتی که تا آن زمان هیچ کس به آن نزدیک نشده بود، به نهادهای انگلیسی حمله کرد. بااینحال او موفق شد این کار را بدون مورد تنفر واقع شدن انجام دهد، و حتی در این فرایند خود را تبدیل به یک نماد ملی کرد. در گرایشات نسبت به دیکنز، مردم انگلیسی همواره شبیه فیلی بودهاند که ضربهای با چوبدستی خورده ولی حس خارش دلپذیری نیز دارد. به نظر میرسد که دیکنز در حمله به همه و دشمنی نکردن با هیچ کس، موفق بوده است. بدیهی است که این، انسان را به فکر وا میدارد که واقعاً چیز غیرطبیعی در مورد حملههای دیکنز به جامعه وجود دارد.
چارلز دیکنز از همسرش صاحب 10 فرزند شد، با این حال نسبت به او دلسرد کرد و درحالیکه با الن ترنان زندگی میکرد، زندگیاش به پایان رسید. همچنین در اواخر عمر خود، در سال 1865 در یک سانحه غم انگیز قطار در استیپلهاست حضور داشت، که توانست با خوششانسی از صدمه دیدن اجتناب کند.
نظر کاربران
کاربر گرامی، لطفاً توجه داشته باشید که این بخش صرفا جهت ارائه نظرات شما درباره ی این مطلب در نظر گرفته شده است. در صورتی که سوالی در رابطه با این مطلب دارید یا نیازمند مشاوره هستید، فقط از طریق تماس تلفنی با بخش مشاوره اقدام نمایید.