نهتنها جشن نوروز با سابقهی قدیمی خود و با آمدن حکومتها و فرهنگهای مختلف از بین نرفت، بلکه آیینهای جدیدی در آن به وجود آمد که ریشه در تاریخ و اسطورهها دارند. برخی از این آیینها را باهم مرور میکنیم.
کاشت دانه یا سبزه
کاشت سبزه در آخرین روزهای سال کاری نمادین است. در اوستا کاشت سبزه را با کاشت حقیقت برابر دانسته و همچنین نمادی از بازگشت برکت به واسطهی پیروزی جمشید بر اهریمن بوده است. گفته میشود در دوران جمشید، اهریمن خشکسالی و قحطی ایجاد کرد و از همهجا برکت رفت. جمشید اهریمن را شکست داده و بار دیگر زندگی و برکت را به زمین برگرداند.
ابوریحان میگوید که در آن دوران ایرانیان در هفت استوانه هفت گونه دانه میکاشتند و بر اساس رشد آنها خوب یا بد بودن زراعت در سال پیش رو را حدس میزدند.
خانهتکانی
در ایران باستان بر این باور بودهاند که در آستانهی سال نو فروهرها یا ارواح مردگان به زمین میآیند و برای خوشآیند آنها خانهتکانی انجام میشد. درواقع خانهتکانی پیامی از فقرزدایی، نظم و نظافت و اندوه کشی بود. گردگیری وسایل و غبارروبی خانه و سفید کردن ظروف مسی از رسوم کهن ایران است. خانهتکانی نمادی است از دور کردن ارواح خبیث و پاک کردن سیاهی و فقر و اندوه و مهیا ساختن خانه برای استقبال از فرود فروهرها و روح مردگان به زمین.
چهارشنبهسوری
سور در زبان فارسی و گویشهای بسیار به معنی جشن و مهمانی است. در مورد چهارشنبهسوری نظرات مختلفی وجود دارد. عدهای میگویند بر اساس محاسبات ستارهشناسی زرتشت، در سال 1725 هجری قمری تحویل سال روز سهشنبه بوده است که در واقع صبح آن جزء سال قبل و عصرش جزء سال جدید میشد. آغاز روز را از نیمهشب چهارشنبهی فردای آن روز حساب کرده و به همین مناسبت چهارشنبهها را جشن گرفته و آتش روشن میکردند.
عدهای نیز میگویند که ایرانیان اعتقاد داشتهاند در این روز ارواح مردگان به زمین آمده و برای خانوادهی خود برکت و نیکی میآورند. آنها برای راهنمایی ارواح در نیمهشب آتش روشن میکردند. مایهی آتش از آتشدان مخصوص خانه فراهم میشد تا ارواح راه خانهی خود را یافته و به سمت خانوادهی خود بشتابند.
آش چهارشنبهسوری
یکی از رسوم رایج در آستانهی سال نو پختن آشی در آخرین چهارشنبهی سال است. این آیین این روزها نیز همچنان در بین مردم برخی مناطق رواج دارد. در این آش انواع مختلف حبوبات، سبزی و ترشی ریخته میشود و نمادی است تا در سال آینده نیز آش در دیگ لبریز و پر از همهی مواهب باشد.
نوروزخوانی
نوروزخوانی از اعمال نمادینی است که در آستانهی بهار انجام میشود. امروزه این رسم کمرنگ شده است. نوروزخوان ها چند روز قبل از عید درحالیکه چند برگ سبزی در دست دارند به در خانهها میروند. این سبزی نمادی از برکت و زایش زمین پس از پیروزی جمشید بر اهریمن است. آنها اشعاری را در مدح مولا علی ( ع )، توصیف بهار، دعا برای خانواده، ستایش اهالی خانه، پایان سرما، جوانمردی، پاکی ... میخوانند. حاجیفیروز نیز با لباس قرمز و صورت سیاه با خواندن شعر و نواختن ساز موجب شادی مردم میشود. برخی اسطوره شناسان میگویند چهرهی سیاه او نمادی از زمستان و لباس قرمزش سمبل خون سیاوش است.
آبپاشی یا آیین مادرمه
آب نماد پاکی و روشنی است. در آیین آبپاشی فردی خوشقدم پس از تحویل سال آب را بر درگاه منزل و یا روی افراد میریزد. ابوریحان دراینباره میگوید: " این روزها به هرونا یا فرشته آب تعلق دارد. به همین دلیل در این روز همزمان با سپیدهدم مردم از خواب بیدار شده و خود را در آب حوض و قنات میشویند. گاه نیز برای تبرک و دفع آفات بر خود آب جاری میریزند. "
هفتسین
در فرهنگهای بسیاری عدد هفت را عددی مقدس میدانند. عدهای هفتسین را نمادی از هفت امشاسپند میدانند. برخی معتقدند هفتسین همان هفت سینی یا هفت چینی بوده که از چین به ایران وارد میشده و در چینش سفرههای نوروزی از آن استفاده میشده است. بعدها هفت سینی تبدیل به هفتسین شد.
عیدانه
از رسوم نوروز این است که بزرگان به کوچکترها عیدی میدهند. ابوریحان این رسم را مانند نوروز کهن دانسته و میگوید: " در نوروز جمشید نیشکر یافت. او دستور داد آب نی را خارج کرده و از آن شکر بسازند. سپس شکر را بهعنوان تبرک به همه دادند. از آن به بعد مردم برای تبرک در نوروز به هم شکر هدیه میدادند. "
بهمرورزمان دادن هدیه به مردم ادامه یافت و هر زمان بنا به فکر و فرهنگ مردم جنس و نوع عیدانه ها تغییریافته است.
تاب بستن و تاب خوردن
این نیز از آیینهای نمادین نوروز است که اغلب در روز سیزده به در انجام میشود. ابوریحان آن را نمادین و یادآوری از خاطرهی جمشید میداند. " جمشید برای خود گردونه ساخت و سوار آن شد. جن و شیطان او را در هوا برده و در عرض یک روز از کوه دماوند به بابل آمد. مردم با دیدن او شگفتزده شدند و این روز را عید نامیده و جشن گرفتند. برای یادبود این روز آنها در تاب نشسته و تاب میخوردند. "
سیزده به در
در اکثر فرهنگها عدد سیزده را نحس میدانند. عدهای علت نحوست آن را به دوران زرتشت نسبت میدهند. در این روز ماه و آفتاب مقابل هم قرار گرفته و منجمان آن را نحس میدانستند.
عدهای نحوست آن را به باورهای یونانیها نسبت میدهند. این باور میگوید " انجمنی از خدایان دوازدهگانه وجود داست، سیزدهمین خدا وارد شد، او یکی از آنها را کشته و این مجلس را به هم زد. از آن روز به بعد سیزده نحس و بدشگون شده است. " از آن زمان این عقیده در بین مردم بسیاری رواج یافته و از عدد سیزده میترسند.
برخی نحوست سیزده را برای شام آخر مسیح میدانند که در آنجا سیزده نفر حضور داشتند، یکی از آنها خیانت کرده و با لو دادن حضرت عیسی سبب دستگیری و مصلوب شدن او شد.
در بیشتر مناطق ایران هنوز هم روز سیزده در خانه بودن و کار کردن را نحس میدانند. در این روز همه از خانه بیرون رفته و در طبیعت گردش میکنند. در این روز آیینهای خاصی انجام میشود مانند تاب خوردن، گرده زدن سبزه، تفال زدن ... گره زدن سبزه نمادی از پیوند یک مرد و زن برای پایداری زایش است. در ادبیات ما اغلب این اعمال و اشعار به جوانان دم بخت نسبت داده میشود.