هوش هیجانی عبارت است از میزان توانایی فرد در شناخت و درک افراد دیگر، چیزهایی که آنها را برمیانگیزد و تشخیص این که چگونه میتوان با آنها همکاری کرد.
برای بیشتر مردم هوش هیجانی (ای کیو EQ) در کسب موفقیت در زندگی و شغل، مهمتر از ضریب هوشی ( آی کیو IQ) است. موفقیت فردی و شغلی ما، به توانایی ما در شناخت سیگنالهای هیجانی افراد و واکنش مناسب به آنها بستگی دارد.
بنابراین علیالخصوص حالا که اقتصاد جهانی تر شده است، هر یک از ما باید مهارت هوش هیجانی خود را افزایش دهیم تا بتوانیم با درک و همدلی بیشتری با افراد برخورد کرده و با آنها مذاکره کنیم؛ در غیر این صورت موفقیت در زندگی و شغل از ما دور خواهد شد.
چرا هوش هیجانی مهم است؟
سلامت جسمانی- توانایی مراقبت از بدن و به ویژه مدیریت استرس که تأثیر شگفتانگیزی بر سلامت عمومی بدن دارد، به شدت به هوش هیجانی ما وابسته است. تنها با آگاهی از وضعیت هیجانی خود و واکنشهای خود به استرسهای زندگی میتوانید امیدوار باشیم که استرس را مدیریت کرده و سلامتی خود را حفظ کنیم.
سلامت روانی – هوش هیجانی بر نگرش ما و چشمانداز ما نسبت به زندگی تأثیر میگذارد. همچنین به آرام کردن اضطراب و جلوگیری از افسردگی و تغییر خلق کمک میکند. هوش هیجانی بالا مستقیماً با نگرش مثبت و دیدگاه شاد نسبت به زندگی مرتبط است.
روابط- با شناخت و مدیریت بهتر هیجانات خود میتوانید بهتر احساسات خود را درک کرده و به شیوهای سازنده آن را مدیریت کنید. همچنین بهتر میتوانید با افرادی که رابطه دارید، ارتباط برقرار کرده و آنها را بشناسید. با شناخت نیازها، احساسات و واکنشهای اطرافیان و افرادی که برایمان مهم هستند، میتوانیم روابط مستحکمتر و قویتری ایجاد کنیم.
حل کشمکشها- وقتی هیجانات دیگران را تشخیص میدهیم و با دیدگاه آنها همدلی میکنیم، خیلی راحت تر میتوانیم کشمکشها را حل کرده و یا حتی از ابتدا جلوی آنها را بگیریم. همچنین به خاطر ماهیت تواناییمان در شناخت نیازها و خواستههای دیگران، بهتر میتوانیم با آنها مذاکره کنیم. اگر بتوانیم بفهمیم دیگران واقعاً چه میخواهند، راحت تر میتوانیم چیزی را که میخواهند به آنها بدهیم.
موفقیت- هر قدر هوش هیجانی مان بیشتر باشد، به ما کمک میکند که در انگیزه دادن درونی موفقتر باشیم، و این میتواند تعلل را کاهش داده و اعتماد به نفسمان را افزایش دهد و توانایی ما در تمرکز بر یک هدف را تقویت کند. همچنین باعث میشود شبکه حمایتی بهتری ایجاد کنیم، بر شکستها ها غلبه کنیم، و با دیدگاهی انعطافپذیرتر ایستادگی کنیم. توانایی ما در به تأخیر انداختن لذت و نگاه بلندمدت به مسائل، مستقیماً بر موفقیت ما تأثیر میگذارد.
رهبری- توانایی ایجاد پیوندهای مستحکم تر با دیگران در محل کار، ارتباط به شیوهای مثبت، و شناخت چیزهایی که به دیگران انگیزه میبخشد، طبیعتاً افراد دارای هوش هیجانی بالاتر را به رهبران بهتری تبدیل میکند. یک رهبر با کفایت میتواند نیازهای افراد را بشناسد، بنابراین آن نیازها را میتواند به شیوهای برآورده سازد که باعث عملکرد بهتر و رضایت خاطر در محیط کار شود. مدیری که از نظر هیجانی باهوش و زیرک است میتواند از تنوع هیجانی افراد گروه به شکلی مناسب بهره برده و گروه قویتری بسازد.
هوش هیجانی هنوز به طور کامل شناخته نشده است، اما ما میدانیم که هیجانات نقش بسیار حساسی در کیفیت زندگی شخصی و حرفهای ما ایفا میکنند، که حتی از کارایی واقعی هوش مغزی (ضریب هوشی) نیز مهم تر هستند. اگر چه ابزار و تکنولوژی به ما کمک میکند اطلاعات زیادی به دست آورده و در کار خود استاد شویم اما هیچچیزی نمیتواند جایگزین توانایی شما در شناخت، مدیریت، و تسلط بر هیجانات خود و هیجانات دیگران شود.
پنج دسته اصلی مهارتهای هوش هیجانی توسط محققان این حوزه مشخص شده است.
آشنایی با پنج دسته هوش هیجانی
1- خودآگاهی- توانایی تمیز و شناخت هیجاناتی که تجربه میشود، کلید هوش هیجانی است. رشد خودآگاهی، نیاز به آگاهی نسبت به احساسات واقعیتان دارد. اگر هیجانات خود را بشناسید و ارزیابی کنید، میتوانید آنها را مدیریت کنید. عناصر اصلی خودآگاهی عبارتاند از:
• آگاهی هیجانی. توانایی شما در شناخت هیجانات خود و تأثیر آنها
• اعتمادبهنفس- اطمینان درباره تواناییها و ارزش خود
2- خود تنظیمی- شما هنگامی که هیجانی را تجربه میکنید اغلب کنترل کمی بر آن دارید. اما در صورت استفاده از تکنیکهای آرام کردن هیجانات منفی همانند عصبانیت، اضطراب، یا افسردگی، میتوانید بگویید این هیجان چقدر طول میکشد. تعدادی از این تکنیکها شامل بازسازی وضعیت به شیوهای مثبت تر، یک پیادهروی طولانی، مدیتیشن، یا عبادت میشود. خود تنظیمی شامل موارد زیر است:
• خویشتنداری- مدیریت امیال و تکانههای مختلکننده
• قابلاعتماد بودن- پذیرفتن مسئولیت عملکرد خود
• سازگاری- توانایی پذیرش تغییرات و انعطافپذیری در مقابل آنها
• نوآوری- پذیرای ایدههای جدید بودن
3-انگیزه- برای انگیزه دادن به خود برای رسیدن به هر دستاوردی، باید اهداف خود را روشن کرده و نگرش مثبتی داشته باشید. با وجود اینکه ممکن است زمینه نگرش منفی یا مثبت را داشته باشید، اما میتوانید با تلاش و تمرین یاد بگیرید مثبت تر فکر کنید. اگر افکار منفی را هنگامی که به ذهنتان هجوم میآورند بشناسید میتوانید آنها را به افکار مثبت تری تبدیل کنید که به شما در رسیدن به اهداف کمک میکنند. انگیزه از موارد زیر تشکیل میشود:
• انگیزه دستیابی- تلاش مداوم برای بهبود یا برای رسیدن به یک معیار تعالی
• تعهد- همراستا بودن با اهداف گروه یا سازمان
• ابتکار- آماده کردن خود برای عمل در فرصتها
• مثبت نگری- دائماً به دنبال اهداف بودن علیرغم موانع و عقبنشینی ها.
4- همدلی- توانایی درک و شناخت احساسات دیگران، برای موفقیت در زندگی و شغل مهم است. هر قدر مهارت بیشتری در فهم احساسات پشت چهره دیگران داشته باشید بهتر میتوانید سیگنالهایی را که میفرستند (و در نتیجه هیجانات آنها را ) کنترل کنید. فردی که همدلی دارد در موارد زیر عالی عمل میکند:
• گرایشهای خدماتی- پیشبینی، تشخیص، و برآوردن نیازهای فرد
• پیشرفت دادن دیگران- شناخت این که دیگران برای پیشرفت و شکوفایی تواناییهایشان به چه چیزی نیاز دارند
• بهرهگیری از تفاوتها- فراهم آوردن فرصتها از طریق افراد گوناگون
• آگاهی سیاسی- تفسیر روابط قدرت و جریان هیجانی یک گروه
• درک دیگران. تشخیص احساسات پشت نیازها و تمایلات دیگران.
5- مهارتهای اجتماعی- رشد مهارتهای بین فردی، به مثابه موفقیت در زندگی و شغل است. در دنیای ارتباطی امروز، همه دسترسی سریع به دانش فنی دارند، بنابراین مهارتهای اجتماعی حتی مهمتر از گذشته است، چون باید هوش هیجانی بالایی داشته باشید تا در اقتصاد جهانی بتوانید شناخت بهتری داشته باشید و با دیگران همدلی و گفتگو کنید. از جمله مفیدترین مهارتها عبارتاند از:
• تأثیرگذاری- به کار بردن تاکتیکهای موثرترغیب
• برقراری ارتباط- فرستادن پیامهای روشن
• رهبری- الهام دهی و راهنمایی گروهها و مردم
• تسریع تغییرات – آغاز یا مدیریت تغییرات
• مدیریت تعارضها- شناخت، گفتگو، و حل عدم توافقها
• ایجاد پیوندها- پرورش روابط سودمند
• همکاری و تعاون- کار با دیگران برای رسیدن به اهداف مشترک
• تواناییهای گروهی- ایجاد سینرژی (همکاری) گروهی در دنبال کردن اهداف جمعی
رابطه ضریب هوشی و هوش هیجانی با موفقیت
نحوه عملکرد شما در زندگی و شغل، توسط هر دو فاکتور آی کیو و ای کیو (ضریب هوشی و هوش هیجانی) تعیین میشود، و ضریب هوشی به تنهایی کافی نیست بلکه هوش هیجانی نیز مهم است. در حقیقت روانشناسان به طور کلی توافق دارند که در یک موفقیت، آی کیو تقریباً 10% (در بهترین حالت 25%) تأثیر داشته و بقیه موارد مربوط به چیزهای دیگر از جملهای کیو (هوش هیجانی) است.
مطالعهای در فارغالتحصیلان حقوق، پزشکی، بازرگانی، و تدریس دانشگاه هاروارد همبستگی بین آی کیو (نمرات آزمون ورودی) و موفقیت شغلی در مراحل بعدی را صفر یا منفی نشان داد (با افزایش ضریب هوشی موفقیت تغییر نکرده یا کاهش مییابد).